پارساپارسا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره

پسر پسر قند عسل

شش ماهه پسر

1391/1/23 14:47
نویسنده : مامان عاطفه
1,783 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

 

 

 

مامانی ، واکسن ٦ ماهگیت رو زدی . زیاد دردت نیومد. همش یه کوچولو  گریه کردی . ولی شدیدا تب کردی


تا سه روز خیلی بد خلق شده بودی و دائم نق میزدی . دوباره شبا بیدار میمونی و دلت بازی میخواد.

از امروز غذای کمکی رو شروع کردم .

صبحانه = سرلاک یا فرنی یا بیسکوئیت مادر با آب جوشیده

نهار = سوپ ماهیچه یا مرغ

شام = سوپ ماهیچه یا مرغ

تو خیلی خوشت میاد و خوب غذا میخوری و دوست داری بیشتر بهت بدم .

میان وعده هم سیب و موز بهت میدم . عاشقشی

عسلی توی این ماه خیلی تغییر کردی . دیگه میتونی بشینی ، ما خیلی از این بابت خوشحالیم . همه غافلگیر شدن . ولی باید مواظب باشم که نیافتی. خودت هم مواظبی و حواست هست .

دیگه با روروئک به همه جا سرک میکشی . صدات که میکنم ، بدو بدو میای طرفم . خیلی بامزه ای . جدیدا هم که دنبال بابا میری و جیغ میزنی که بغلت کنه.

توی غلت زدن حرفه ای شدی . تا میذارمت زمین ، فوری برمی گردی

 

 

موقع خواب یا به پهلو یا به روی شکم میخوابی . پتو رو دائم پس میزنی و میچرخی . وروجک ،من تا صبح باید هی تو رو صاف و صوف کنم.

پتو رومیندازی روی سرت ، بعد میزنی کنار و میگی دااا  و دوباره . یعنی همون دالی بازی .

منو ناز میکنی . وقتی میگم ناز کن دستت رو میکشی رو صورتم و آروم میگی آ ........... .

تپلی دیگه خیلی خطرناک شدی . با روروئک میای دم بخاری و میخوای دست به بخاری بزنی  منم مجبورم یه صندلی جلوی بخاری بزارم که نتونی نزدیک شی بعد میری نزدیک میز آینه شمعدونا . اونم پایش لغه و خیلی خطرناکه یه میزم جلوی اون میزارم آخه پسری من که همش باید مواظب تو باشم که .

بیماری پارسا

٢٥بهمن خیلی روز بدی بود . بابا مسافرت بود و ما خونه مامان پروانه مونده بودیم . از صبح که بلند شدی ، هر چی بهت دادم رو بالا آوردی . بعدش هم تب کردی و بیحال شدی . مامان پروانه بهت استامینوفن داد  تبت قطع شد . گفتیم بهتر میشی ، اما تا دوباره شیر خوردی بالا آوردی و تب کردی و......


به دکترت زنگ زدم گفت اگه تا شب بهتر نشدی ، اورژانسی به بیمارستان پگاه ببریمت.

خیلی ترسیده بودم . به کل دست و پام و گم کرده بودم . ولی از اینکه پیش مامان پروانه بودم خیلی خوشحال بودم

آخرین بار ساعت ٨ شب بالا آوردی . تا دم صبح هم دو بار تب کردی  من تا صبح بالای سرت بیدار نشستم.

از صبح بی اشتها بودی و هیچی نخوردی . بعد از ظهر با مامان پروانه بردیمت دکتر . دکتر بهت دارو داد و گفت چیز مهمی نیست و الان دیگه حالت خوبه ، احتمال داد که به خاطر دندونت باشه و ژل دندون هم برات نوشت.


بعد از اون خوب شدی ولی لپ های خوشکلت آب شد . این اولین باری بود که مریض شدی  . تو لاغر شدی و من دو برابر وزن کم کردم. آخه خیلی غصه خوردم . دلم برات سوخته بود مامان جون.

خاله ناهید اومد خونمون برای عیادت از تو . تو هم ژست گرفتی

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان نگار و نيكي
26 فروردین 91 14:23
پارساي قشنگم باشم نباشم تو برام بهترين همنفسي هر جاي دنيا كه بري به آرزوهات برسي
مامان نگار و نيكي
3 اردیبهشت 91 15:11
تنبل خانوم بقيه‌اش رو بنويس ديگه من روزي نيست چك نكنم عكس پسر گلي رو نبينم و قربون صدقش نرم

فدات شم . چشم خاله خانوم.
مامان محمد مانی
3 اردیبهشت 91 19:35
سلام عزیزم تو وبلاگ ایده های مامی صدرا(جزو وبلاگ های پر بازدید) تو پست رای گیری نی نی متفکر نظر بگذارید. مرسی عزیزم