شش ماهه پسر
مامانی ، واکسن ٦ ماهگیت رو زدی . زیاد دردت نیومد. همش یه کوچولو گریه کردی . ولی شدیدا تب کردی
تا سه روز خیلی بد خلق شده بودی و دائم نق میزدی . دوباره شبا بیدار میمونی و دلت بازی میخواد.
از امروز غذای کمکی رو شروع کردم .
صبحانه = سرلاک یا فرنی یا بیسکوئیت مادر با آب جوشیده
نهار = سوپ ماهیچه یا مرغ
شام = سوپ ماهیچه یا مرغ
تو خیلی خوشت میاد و خوب غذا میخوری و دوست داری بیشتر بهت بدم .
میان وعده هم سیب و موز بهت میدم . عاشقشی
عسلی توی این ماه خیلی تغییر کردی . دیگه میتونی بشینی ، ما خیلی از این بابت خوشحالیم . همه غافلگیر شدن . ولی باید مواظب باشم که نیافتی. خودت هم مواظبی و حواست هست .
دیگه با روروئک به همه جا سرک میکشی . صدات که میکنم ، بدو بدو میای طرفم . خیلی بامزه ای . جدیدا هم که دنبال بابا میری و جیغ میزنی که بغلت کنه.
توی غلت زدن حرفه ای شدی . تا میذارمت زمین ، فوری برمی گردی
موقع خواب یا به پهلو یا به روی شکم میخوابی . پتو رو دائم پس میزنی و میچرخی . وروجک ،من تا صبح باید هی تو رو صاف و صوف کنم.
پتو رومیندازی روی سرت ، بعد میزنی کنار و میگی دااا و دوباره . یعنی همون دالی بازی .
منو ناز میکنی . وقتی میگم ناز کن دستت رو میکشی رو صورتم و آروم میگی آ ........... .
تپلی دیگه خیلی خطرناک شدی . با روروئک میای دم بخاری و میخوای دست به بخاری بزنی منم مجبورم یه صندلی جلوی بخاری بزارم که نتونی نزدیک شی بعد میری نزدیک میز آینه شمعدونا . اونم پایش لغه و خیلی خطرناکه یه میزم جلوی اون میزارم آخه پسری من که همش باید مواظب تو باشم که .
بیماری پارسا
٢٥بهمن خیلی روز بدی بود . بابا مسافرت بود و ما خونه مامان پروانه مونده بودیم . از صبح که بلند شدی ، هر چی بهت دادم رو بالا آوردی . بعدش هم تب کردی و بیحال شدی . مامان پروانه بهت استامینوفن داد تبت قطع شد . گفتیم بهتر میشی ، اما تا دوباره شیر خوردی بالا آوردی و تب کردی و......
به دکترت زنگ زدم گفت اگه تا شب بهتر نشدی ، اورژانسی به بیمارستان پگاه ببریمت.
خیلی ترسیده بودم . به کل دست و پام و گم کرده بودم . ولی از اینکه پیش مامان پروانه بودم خیلی خوشحال بودم
آخرین بار ساعت ٨ شب بالا آوردی . تا دم صبح هم دو بار تب کردی من تا صبح بالای سرت بیدار نشستم.
از صبح بی اشتها بودی و هیچی نخوردی . بعد از ظهر با مامان پروانه بردیمت دکتر . دکتر بهت دارو داد و گفت چیز مهمی نیست و الان دیگه حالت خوبه ، احتمال داد که به خاطر دندونت باشه و ژل دندون هم برات نوشت.
بعد از اون خوب شدی ولی لپ های خوشکلت آب شد . این اولین باری بود که مریض شدی . تو لاغر شدی و من دو برابر وزن کم کردم. آخه خیلی غصه خوردم . دلم برات سوخته بود مامان جون.
خاله ناهید اومد خونمون برای عیادت از تو . تو هم ژست گرفتی