پارساپارسا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره

پسر پسر قند عسل

قند عسل 7 ماهه

1391/2/12 13:04
نویسنده : مامان عاطفه
1,369 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

دوباره سلام جگر گوشه من

قندعسل من 7 ماه پیش به این دنیا اومدی . اومدی و با اومدنت دنیای ما رو رنگی تر کردی

دنیا زیبا بود . با حضورت زیباترش کردی.

زندگیمون خوش عطر بود . اما از موقعی که قدم به این دنیا گذاشتی ، دنیا یه بوی دیگه میده . بوی گلهای یاس ، گلهای سرخ ، گلهای نرگس تازه چیده شده

 

این دست بابایی و پای پارساجونیه

وقتی دستای کوچیکت رو تو دستام میگیرم حس میکنم که دنیا تو دستای منه . تو بهم قدرت میدی که با مشکلات زندگی راحت کنار بیام .

این دست مامانی و دست پارسا جونیه

من و بابا با تو که باشیم ،دیگه غصه چیزی رو نمیخوریم . تو خواب و بیداری ، فقط به تو فکر میکنیم

 

کوچولوی من تازگیا شصت دستت رو میخوری  یه موقعهایی هم شصت پات رو میخوری . آخه مگه تو هنوزم گشنته

 

 

از این ماه به غذات حبوبات مثل عدس و ماش رو اضافه میکنم . یک روز در میون هم توی سوپت زرده تخم مرغ پخته شده میریزم و میکس میکنم . خدارو شکر بدت نیومد و خوردی

 

 

یکی یکدونه مامان خواننده شده

جدیدا آواز میخونی . صدات رو میکشی و ترانه ها سر میدی . آآآآآآآآ. اوووووووووووووووو اییییییییییییییی هییییییییییییییی

فکر کنم دوست داری سنتی بخونی

 

 

دیگه وقتی کارم داری صدام میزنی . منتها  میگی مَمَن. مَمَن

بابا رو که میبینی میزنی زیر گریه که الا و بلا باید بغلم کنی

 

پارسا جونم بازم یه نینی دیگه. ١١ اسفند بود که رفتیم دیدن بنیامین عسلی که نینی عمو افشین ( پسر خاله بابا) هستش. وای که چه نینیه نازی بود ایشالله که قدمش مبارک باشه.

ناز نازی دیگه دم عید شده و من هیچکاری نکردم . آخه شیطونک تو مگه میزاری من به کارام برسم.

 

چهار شنبه سوری خیلی دوست داشتم ببرمت بیرون و ازتو و آتیش بازی عکس بندازم . ولی حیف که بابا سر کار بود و غدقن کرد که ما بریم بیرون

 

بابا دیگه از امروز یه روز در میون میمونه خونه و بهم کمک میکنه تقریبا کارام تموم شده. بابا جونی دستت درد نکنه ، من اگه تورو نداشتم چیکار میکردم . عزیزم خیلی قدر خوبیات رو میدونم.

 

 

 

وای که این خرید عید تمومی نداره .

یه بار با خاله ناهید رفتیم بیرون و برات خرید کردم . ولی از بس شلوغ بود که نتونستم همه خریدت رو انجام بده . یه بار هم خودم تنها رفتم و یه سری از لباسات رو خریدم اما بازم نشد اون چیزایی که میخواستم رو پیدا کنم و برات بخرم . در به در دنبال یه شلوار پیشبندی جین گشتم اما مگه مدلی که من میخواستم پیدا می شد . یه دونه هم برات خریدم اما وقتی تنت کردم دیدم که کوچیکه ، شانس من آخرین سایزش بود .

ایناهاش

چند تا تی شرت و کلاه و این خورده ریزا رو خریدم . مونده سوئیشرت و شلوار  که قراره با بابا بریم بازار و برات بخریم

 

دو روز مونده به عید با بابا رفتیم و دوباره کلی برات خرید کردیم . ولی آخر اون شلواری رو که میخواستم گیر نیاوردم

آخرشم اینو خریدم ، ولی راضی نبودم

یه روز مونده به عید رفتم و وسایل سفره هفت سین رو خریدم . من طبق رسم عادت دارم حتما سفره هفت سین میچینم . از ٥ روز پیش یه سبزه آدمکی مخصوص تو خریدم که متاسفانه تا روز عید فقط یه کم روی کلش سبز شد ، ولی فکر کنم تا آخر عید سبز بشه

دیگه همه کارامون رو کردیم پس باهم میریم که یه سال جدید رو شروع کنیم البته امسال ٣ نفری میریم . وای که چه سالی بشه امسال.

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان نگار و نيكي
9 اردیبهشت 91 14:39
هندونه بده قاچ كنم لپتو بده ماچ كنم غما تو بده چال كنم بخند تا من حال كنم