نفسم ؛ باز هم قدم بردار
همیشه نگران بودم که نکنه دیر راه بیفتی . دوست نداشتم دیگران بگن پارسا تنبله . از طرفی هم هیچ موقع نه باهات تمرین کردم . نه زورکی ...... چون اعتقاد دارم که بچه ها هر موقع وقتش برسه خودشون همه کاراشون ، مثل غلت زدن ، خزیدن ، چهار دست و پا رفتن ، ایستادن و خلاصه راه رفتن رو بطور غریزی انجام میدن و آموزش لازم نیست . تو هم خدا رو هزار مرتبه شکر که همه کارات سر موقع بود و همیشه نگرانیهای من بیخودی و البته به خاطر حرفهای بیهوده از یه سری آدمهای مثلا دلسوز دورو برمون، که فقط باعث ناراحتی و آزار من و بابا میشه .
از هشت ماهگی یاد گرفتی دستت رو به هرجایی که بتونی بگیریش میگیری و می ایستی .
11ماهه که شدی یه موقع هایی بعد از ایستادن دستات رو رها میکردی و بدون تکیه گاه یه چند لحظه ای وایمیستادی و بعدشم تالاپی می افتادی . یه بارم با صورت اومدی پایین و لپ خوشگلت کبود شد.
قند عسلم ،دقیقا 1 سال و 19 روزت که بود تونستی اولین قدمات رو بدون هیچ کمکی برداری . شاید حالا حالاها نتونی درک کنی که چه لذتی بردم وقتی پسر کوچولوم راه رفت. هزار بار خدای مهربون رو به خاطر همچین لذتی شکر کردم . بازم میگم خدا جونم شکرت.
روز به روز تعداد قدمایی که برمیداری بیشتر میشه و همچنین محکمتر . ماشالله کم هم زمین نمیخوری ولی کوتاه نمیای .
اولاش خیلی تند تند راه میرفتی اما به مرور آرومتر شد . حالا دیگه مثل آدم بزرگا قدم برمیداری
1سال و 2 ماهگی تونستی از موانع سر راه مثل پله کوتاه جلوی در رد بشی حالا دیگه در که باز میشه بدون اینکه بیافتی میتونی تا جلوی در خونه بری
1 سال و 3 ماهگی از یه دونه پله میتونی بیای پایین . یه بارم از پله های خونه دایی بابا افتادی پایین . الهی بمیرم سر و صورتت کبود شد . آخه فکر کرده بودی خودت میتونی بیای پایین .
الان که دارم این پست رو مینویسم 1 سال و 4 ماهو نیمه هستی و کلی حرفه ای شدی و دیوار راست رو هم میری بالا . هر بلندی که گیر بیاری میری روش و میگی 1 2 3 و میپری منم قلبم وایمیسته تا تو بیای پایین . آخه بعضی موقع ها ارتفاع زیاده و اگه بیافتی زبونم لال یه بلایی سرت میاد.
دیگه وقتی میرم بیرون کفشات رو پات میکنم و دست تو دست من توی خیابون راه میای . همه بهت توجه میکنن از راه رفتنت خوششون میاد . وقتی توی سوپر میریم برای خودت خوراکی انتخاب میکنی و برمیداری.
الان دیگه میتونی بچرخی برقصی . میتونی با پاهات توپ رو شوت کنی میتونی محکم به هر جسمی لگد بزنی . یاد گرفتی پشتک بزنی .
مهمونی که میریم بدون من میری و با بچه های دیگه بدو بدو میکنی . البته من از دور مواظبتم . موبایل من و بابا اگه زنگ بخوره یا اگه بگیم برامون بیار هرجا باشه پیدا میکنی و برامون میاری. کنترل تلویزیون رو هم همینطور . تازه سعی میکنی خودت تلویزیون رو روشنش کنی . اما نمیدونی کدوم دکمه رو فشار بدی . بعد از غذا هم خودت میری یه دستمال کاغذی میاری و دهنت رو پاک میکنی . پسر نازم هر کدوم از قدمای تو روح و جسم من و بابا رو تازه تر میکنه . پس قدم بردار که بهاری شیم.